" گیتار بی تار و  اُرگ سرخ "

مجموعه اشعار یزدان

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح

من زخمـی و مـرهـم شـدنـت ؛ پیـشکشـت بـاد
مـعشـوقـه و هـمـدم شـدنـت ؛ پیـشکشـت بـاد

تـعـظـیـم نـکـن سـمـت تــظاهــر ..! مـتـظاهــر
دولا شـدن و خــم شـدنـت ؛ پـیـشـکـشـت بـاد

سـهــراب دلــم را نـپــذیــرفــتــی و کُـشـتـی !
دلـسـوزی و رسـتـم شـدنـت ؛ پیـشکـشـت بـاد

درّنـده کـنـد " شـیـفـتـه را " گـاه‌ گــدار عـشـق
رامـم نـشــدی ، رَم شـدنـت ؛ پیـشـکـشـت بـاد

در دوزخ دلـبـاخـتـگـی ، ســوخـتـه جـانـســوز
ســودای جـهـنـّـم شـدنـت ؛؛ پـیـشـکـشـت بـاد

مـن کاشتـم این دانـه و بـرداشـت نـمـود غیـر
پس خـوشـه و گنـدم شـدنـت ؛ پیشکشت بـاد

کـمـبـود و خَـلاء را نـوک مـمـلــو نـرسـانـدی !
داسـتـان فـراهـم شـدنـت ؛؛ پـیـشـکـشـت بـاد

هـمـراه تـنـی‌سـت او پـیِ تـن‌هـا ، تـنِ تـنـهـا ..
تـنـها شـو و مـحـرم شـدنـت ؛ پیـشکـشت بـاد


تظاهر
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۲۲_۶_۱۴۰۱
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_


برچسب‌ها: غـزلـیات یـزدان ماماهانی
♥ چهارشنبه بیست و سوم شهریور ۱۴۰۱ ۱۲:۱۹ ب.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

چـشـم انتـظارم در زنـی گـویـی ؛ منم عشـق
با اشتـیاق ، در را به رویـت وا کُـنَـم ؛ عشـق

چشمـم به چـشمـت تا بـیفـتـد ، زیـن تـعلّـق :
مـورمـور می‌گـردد چـنان مـوی تـنـم ؛ عشـق

بـا مـن مـواجـه می‌شـوی ..؛ مـشـتاق دیـدار
از دیدنـت شـوکـه شـوم بر سـر زنـم ؛ عشـق

در طاقـچـهٔ آغـوش ، قلبی خـاک خـوردسـت
تـطـهیـر سـاز ، بـا دسـتمـال شـیونـم ؛ عشـق

خــوش سـازگـار و مــهـربـان و دلــنــوازی ..
شـایستـه سالار و بـسـی داری جَـنَـم ؛ عشـق

از دیـدگـانـم اشـک شـوق ؛؛ گـردد ســرازیــر
ایــکـاش زود مـی‌آمـدی بــر دیـدنـم ؛ عشـق


دیدار
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۱۹_۶_۱۴۰۱
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_


برچسب‌ها: غـزلـیات یـزدان ماماهانی
♥ یکشنبه بیستم شهریور ۱۴۰۱ ۱۲:۴۹ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

از چــهـار راه آبــان ؛؛ تـا کـوچــه‌هـای مـرداد
آمــد صـدای تــیـرِ .. نـنـگ از تـفـنـگ بـیـداد

خون‌جای‌جایِ‌جوی‌وجویباروجـادّه‌جـاریست
سـرخ گشته شهر ز خونِ پیـروجوان و نوزاد

برخاست ز کوی فرهنگ ، جیغ و هوار دانش
پشـت خـرد کبـود گـشـت با بـنـدِ جبـر جـلاّد

کرد اعتـراض حقیقت دیگر بس‌‌است مشقّت
شد پـاسخـش گلولـه سویش به سرعـت بـاد

در حـبـسـگاه جـانـی ..؛ آزادگــی اسـیـر شـد
دزد و شـرور و مُجـرم خنـدان و شـاد و آزاد

جهل شد عروس شوربخت داماد او حماقت
برماست‌بزرگترین‌سوگ جشن‌عروس‌و داماد

لـعنـت به بـی‌هـویّـت نـفـریـن به بـی‌تـفـاوت
لعنت به خودفروش و نفرین به سست‌‌ بنیاد

آن سـوی خـطّ مـرزی ، هـرگـز نبـوده دشمـن
در خـانـه کـرده لانـه جـرثـومـه‌هـای افـسـاد

رسـتـم دوبـاره بـرخـیـز ؛؛ آمـادهٔ نـبـرد بـاش
ایـران در انـحـصـار اهــریـمـنـان دیـوزاد ..!

درمـان دردِ مـیهـن همبستـگی‌ست و وحـدت
همدست‌ شوید،بکوبید مشت‌ بر دهان شیّاد

با جور نمیتوان زیست وقتِ غـرور ملّی‌ست
مُـهـرِ سکوت و بشکـن با سنگ داد و فـریـاد


بندانحصار
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۱۴_۶_۱۴۰۱
_🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_


برچسب‌ها: غـزلـیات یـزدان ماماهانی
♥ دوشنبه چهاردهم شهریور ۱۴۰۱ ۸:۶ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

مـن و تـو مـاجـرای تـلـخ عـشقیـم
غـم بـی‌‌ انــتـهـای تـلــخ عـشقـیـم

لب از تحریم بوسیـدن تَـرَک خورد
تِـمی از بـوسـه‌های تـلـخ عـشقیـم


یزدان_ماماهانی
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_


برچسب‌ها: دوبـیتـی‌های یـزدان ماماهانی
♥ چهارشنبه نهم شهریور ۱۴۰۱ ۱۰:۱۸ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

روزی به دیار عـشق سفـر خـواهـم کـرد
از کـوی نـگاه تـو ، گــذر خــواهــم کـرد

گــر آمــدم و نـشــد نــصـیــب دیــدار :
بـا یـاد تو هـر روز ، بِـسـر خـواهـم کرد


یزدان_ماماهانی
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_


برچسب‌ها: ربـاعـیات یـزدان ماماهانی
♥ سه شنبه هشتم شهریور ۱۴۰۱ ۱۱:۱۲ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

جـهنّـم ؛ جـز مـکـافـاتـی ، نـبـاشــد
بـهشتـم ؛ جـز خـرافاتـی ، نـبـاشـد

جـهنّـم ساخـتنـد بر ما بـهشـت را :
جـز آفـات و کـثـافـاتـی ، نـبـاشــد


یزدان_ماماهانی
_🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_


برچسب‌ها: دوبـیتـی‌هـای یـزدان ماماهانی
♥ دوشنبه هفتم شهریور ۱۴۰۱ ۷:۲۸ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

گـیـتـار تـوأم ؛؛ نـوازش تـارم بـاش
خـاکـستـرتـم ، آتـش سیـگارم باش

کـنـج لـبـتـم ؛ بـوسـهٔ آبـدارم بـاش
شاه‌بیت و درونـمایـهٔ اشعارم باش


یزدان_ماماهانی
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_


برچسب‌ها: ربـاعـیات یـزدان ماماهانی
♥ دوشنبه هفتم شهریور ۱۴۰۱ ۵:۵۳ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

زندگـی یا مـرگ چیست ؟ هرگز نپرسیـدم چرا !
دیـن ز دانـش هم مجـزّا بـود ، نفـهمیـدم چـرا ؟

گــردن شـیـطان نـیـنـدازم گـنـاهـم را ، خــودم :
نـاپـسـنــدی‌هـای دنـیـا را پـسـنــدیـدم ؛؛ چــرا ؟

رخـت شب را کَـندم و بر دیـده پوشانـدم ولـی :
دیـدگـانِ دیـدنـی‌هــا را نـمـی‌دیــدم ...؛؛ چــرا ؟

ساعـت بیـداری انـدیشـه زنـگ خـورده به گوش
لِـنگ دراز در تـختخواب جهـل و نشنیدم چـرا ؟

در شـگـفــت و حـیـرتــم از آرزویــم تـا هــدف :
یکـقـدم کـمتـر نـمانـده بـود ، نـجـنبـیـدم چـرا ؟

زخم‌‌ زدند و دردچشاندند ، خوب‌‌ نبودند دیگران
زخم خـوردم ، درد کشیدم ، بد نگردیـدم چـرا ؟

بلـه قربـان ، چشـم‌ گویـان ، مـانکنـم بی‌اخـتیـار
مـن قـوانیـن خودم را خود نمـی‌چیـدم ؛ چـرا ؟

دسـت دوسـتـی را بـلنـد کـردم ولـی بر جانـبِ :
" ناکـس و نامـرد " آنـان را نـسنـجیـدم ؛ چـرا ؟

اشـتباه در اشـتباه بـود هـر کـسـی از راه رسـیـد
قـدرشـناسـی هـم نـکـرد و مهـر ورزیـدم چـرا ؟

زنـدگـی ..؛؛ بــوی تـعـفّــن آور فــقــر مــیــدهــد
خـود مـقـصّـر بـودم و هـرگـز نـکوشیـدم چـرا ؟

فـاقــد ارزش یـعـنـی : خـوبـیِ بـیـش از زیـاد ..
فاقـد بـخشش شدم از بس‌که بخشیدم ، چـرا ؟

دزد پس از دستبـرد اِبـراز ندامت کـرد و گـفت :
لـحظـه‌هـای نـابِ زیـستـن را نـدزدیـدم ؛ چـرا ؟

در میان خاروخس ، بودم گلی خوش عطر و بو
خـواستـم گل بـاشـم امّـا خـار روییـدم ؛ چـرا ؟

زنـدگـی مـثـل گـیاهـی بی‌ثـمـر رشـدی نـداشـت
هـمـچـو ابـرهـای پـراکـنـده ، نـبـاریـدم ؛ چــرا ؟

مـن پذیـرفتـم شکست و باخت را ، امّا سـوال :
با هـجـوم مـشکـلات ، از نـو نجنگـیدم ؛ چـرا ؟

آتـشـی افـروختـم گـرمـا و نـور بـخشـم ، ولـی :
خـویش را سـوزاندم و بیهـوده تابیـدم ؛ چـرا ؟

ارغـوان بــودم ؛؛ کـویـر زاده بـه امـّـیـد ســراب
پای تصویری که واهی بوده ، خشکیدم ؛ چرا ؟

لذّت و تلخی و یا سوگ و طرب یا نیک‌ و زشت
چارت"زشت‌و‌سوگ‌وتلخی" کرده تأییدم؛ چرا ؟

آنچه منـطق گفت ؛ بـرهان بود و استـدلال عقل
آنچه مذهب گفت؛ خزعبل بود ،نکوهیدم‌ چرا ؟

هرچه دیدی با سوال و پـرسشی ، چالـش بکش
فـلسفـه فرموده بود ؛ چیـزی نپـرسیـدم چـرا ؟


پرسشگر
یزدان_ماماهانی
سـرایـش۵_۶_۱۴۰۱
_🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_


برچسب‌ها: قـصایـد یـزدان ماماهانی
♥ شنبه پنجم شهریور ۱۴۰۱ ۵:۲۴ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥



طراح : صـ♥ـدفــ