
" گیتار بی تار و اُرگ سرخ "
مجموعه اشعار یزدان
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
پــنـجـره وا شـو سـحـر ؛ آمـده بـا رویِ خـوش به زندان رفتـه میفـهمـد ؛ غـم و تلخی دوران را درودِ جاویـد و پایـه بر کسی که دلبنـدِ میهن است
بــاد زَنَـد بــر مــشـام ؛ رایـحــه و بــویِ خـوش
گفت : پـگاه بر نسیم ؛ رقصکُنان ، سـوتزنان
شانۀ شامگاه ، کِشان ؛ زلفِ سپید موی خوش
شـعـشـعــۀ روشـنـی ، پــرتــو بـیافـشانـده بـاز
سرزده خورشیـد اُمـّیـد پـسِ کورسـوی خوش
پـرده گُــشـای زنـدگـی ؛ پـنـجــره را وا بـکـن ..
تـابـش اصـابـت کُـنَـد بـر رُخ و اَبــروی خــوش
پــرتــو فـشـان خـانـه را ؛؛ کـرده مـنـوّر نـشـان
از تن عشق گَرد زُدای ؛ تشتک و جاروی خوش
سـیـنـۀ دیــوار و بـاروی جـهـان نـقـش گـرفـت
قـاب درخـشـنـدگـی ؛ پــرده و تـابـلـوی خـوش
رخش ببـخش روشنایی به شـبِ سـرنوشـت ..
تـیـره شـود ، تـار شـود ؛ تیـرگی خـویِ خـوش
جنب خوشی ، خوشخوشان جاده بنا میکنم
رهـگـذران ، بـگـذرنــد ؛؛ از گـذر کــوی خــوش
نـامـه نـوشـتـم چـنـیـن : گـاه بـه مـا سـر بــزن
پـای کـبـوتــر بـبـسـتـم ، بِــبَــرَد ســوی خـوش
پگاه
یزدان_ماماهانی
آغازسرایش۱۱_۵_۱۴۰۳
پایانسرایش۲۹_۵_۱۴۰۳
جستار_چکامه_انگیزشی
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_
برچسبها: غـزلـیات یزدان ماماهانی
به صحـرا رفـتـه میفـهمـد ؛ غـمِ گـرگ بـیابـان را
نـوازش میکنـد مـا را در آغـوش وطـن هـستیـم
به غربـت رفـتـه میفـهمـد صـفای خاک ایـران را
میانکفرودینجنگستواینمیدانخونخواهیست
به جبهه رفته میفـهمـد ؛ شجاعتهای مردان را
مـلامـت میکـنـم هـردم ، مـقام حـاکـم پـسـت را
زمـیـن افـتـاده میفـهمـد ؛ چـو قـدر تـکّـهٔ نـان را
جـفا کـردن وفـا دیـدن ، تِـم نامـردی و مـردیست
خــدای مــعـرفـت دانـد ؛؛ جـفـای نـارفــیــقـان را
شـکسـتـن ، آبـرو بــردن ؛ نـباشـد مـسـلـک لـوتـی
شــرور بـیصـفــت دانــد ؛ شـرارتــهـای نـادان را
چگونهشرحدهمخوبینهرسمش، اسمآن باقیست
چو مـرد نیـک میفهمـد ؛ سرشـت پاک نـیکـان را
قضاوتکردنت پیشکش؛ کمیقاضی خجالتکِش
نمیفهمی ،نمیدانی ؛ تو حال و روز " یزدان " را
شرححال
یزدان_ماماهانی
سرایش۱۸_۲_۱۳۹۸
_🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_
برچسبها: غـزلـیات یزدان ماماهانی
بگیرمـش از شـرف طلا هر آنکه فرزنـدِ میهن است
بـبـوسمـش قـفـل نـرده و زمـیـن و گَـردِ اتـاق تـنـگ
خوشا اسیـری که جـاوِدان اسارتِ بنـدِ میهن است
بـزن کفِ دست ز انفجار بکش چو هـورایِ نغمهوار
کـلاهِ زرّیـن افـتـخـار ؛ سـرِ خـردمـنـدِ مـیهـن اسـت
بکش نگارنـده پیکری به رنگ دشت کویر و لـوت ..
رُخَش دماوند ، دلش چو لالههای الوندِ میهن است
ز هـر گـروه هـستـی و رده اداره کـن بـا ارادهات ..
خوشآن کُنشگر هماره کارگزاروکارمند میهن است
نبود خوشایند سبب برین ؛ فکنده کس سایهٔ گزنـد
صدآفرین بر تبارسرشت امید و لـبخنـد میهن است
کُـنَـم درآویـزِ سـردرم .. چـکـامــۀ آن چـکـامـهگـو :
میانجی نغمههای خویش ندای سوگند میهن است
شهـنـشـهی ؛ سر نـهاده تـاجِ ابـتـهاج و رواج و ارج
بدون تردید ستودنیست و اوخداوند میـهن است
باممیهن
یزدان_ماماهانی
آغازسرایش۲۸_۴_۱۴۰۳
پایانسرایش۷_۵_۱۴۰۳
جستار_چکامه_حماسی_میهنی
مفاعلاتن_مفاعلن_مفاعلاتن_مفاعلن
_🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_
برچسبها: غـزلـیات یزدان ماماهانی
| طراح : صـ♥ـدفــ |