" گیتار بی تار و  اُرگ سرخ "

مجموعه اشعار یزدان

خانـ ه لینـ ک ایمیـ لـ پروفایـ لـ طـراح

  • کدام نـقّاش ، نـگاهـت طـرح انـداخـت ؟
  • کدام پیـکرتـراش ، چـشم تو را ساخت ؟
  • برفـت هـوش از سـر و دل گوشـۀ دنـج :
  • نـشـسـت و بــر تــمـاشـای تــو پـرداخـت
  • یزدان_ماماهانی
  • _🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_

برچسب‌ها: دوبـیتـی‌هـای یزدان ماماهانی
♥ سه شنبه بیست و هفتم تیر ۱۴۰۲ ۸:۴۵ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

  • کـار دلال دروغ جـز دروغــگـویــی نـبــود !
  • روی صدرویـان سـیاه جز ریا ، رویـی نبـود
  • جـبـرگـرایِ تـنــدرو ؛ داخـل کـشکـول خـود
  • میتـوان دید آنچه جز نانِ مغزشـویی نبـود
  • خــط و مــرز شـرم را رد نـمـوده بی‌حـیا !!
  • بر چـنین هـیزی دگر چـشم و اَبـرویی نبـود
  • زنـدگانـی صـحنـۀ جـرم و زندانـست و بنـد
  • حین بـازپـرسی عمـر نـاز و دلـجویـی نبـود
  • کاشکی انسانیت لـوح‌ و تقدیـرنـامه داشت
  • بهر کس مـیشـد نصیب اهل زورگویی نبود
  • کاش‌طبیعت‌ دفترش‌مینوشت این جمله‌را:
  • حـق و یکـساننـد همـه هـای را هـویی نبـود
  • انـدکـی آدم بـمـان ذره‌ای هـوشـیار بـاش ..
    ایـن جـهان در رستـۀ مـنفـعت‌جـویـی نبـود​​​​

​​​​

  • نابنیان
  • یزدان_ماماهانی
  • سـرایـش۲۴_۴_۱۴۰۲
  • _🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_

برچسب‌ها: غـزلـیات یزدان ماماهانی
♥ شنبه بیست و چهارم تیر ۱۴۰۲ ۹:۳ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

  • دیــد گـرگـی را ســر راه ؛ لــک‌لــکـی
  • نـالــه ســر مــیـداد ، انــدک انــدکـی
  • ســر فــرود آورد سـویـش نـاامــیــد
  • چنـد قـدم گامـی نـهاد بـر او رسـیـد
  • رفــت جـلــو از او شــود جـویـای او
  • ماجـرایـت چـیست ؟ ای درّنـده خـو
  • از چه مـینالـی چنین با سـوز و آه ؟
  • مـشکلـی پـیش آمـده ای زا به راه ؟
  • بــا دلـی انــدوهــبـار و پــر مــلال ..
  • سر تـکان دادش چـنان آشفـتـه حال
  • گـفـت : بـودم در کـمـیـن و انـتــظار
  • چــاق و چـلّــه بــرّه‌ای کـردم شــکار
  • تـکّـه تـکّـه کـردم و خــوردم ، وَلــو :
  • اسـتـخوانـش ناگـهان گیـر کـرد گلـو
  • حــال شـدی آگـاه زیـن احــوال مــن
  • چـاره انـدیـشـی بـکـن بـر حــال مـن
  • با نـوک بـال و پَـرَش خـارانـد مـلاج
  • یـافـت لـک‌لــک راهِ درمــان و عــلاج
  • گفت به گـرگ دارم دوتا شـرطِ کمک
  • اوّلـی : وارد شـو بـی دوز و کـلـک ..
  • دوّمی : قـول ده ز چـالـش وارهـی ؛
  • در اِزایـش مـزد و پـاداشــم دهـی ..
  • بـر لـبِ پـرتـگاه و از بـیـم سـقـوط !
  • او پذیرفت بی‌درنـگ قول و شـروط
  • گـفـت لـک‌لـک پـوزه را وا کُـن عمـود
  • بـر دهـان ، مــنـقــار مـن گـردد ورود
  • بـی مــحـابـا بـر دهـانـت رفـت سـرم
  • اســتــخــوان را از گــلــو در آورم ..
  • بـا تـلاش و کـوشـش و زور و تــوان
  • از گـلـوی گــرگ در آمــد اسـتـخـوان
  • پـوزه هـمـراه زبان ، جـنبـانـد به لـب
  • زوزه‌ای ؛؛ ســر داده ، از روی طــرب
  • پیش گذاشت پا را و بی‌چون و چرا
  • رفـت و گفـت لک لک ای پـنجـه طـلا
  • پس کنـون بر جَـرح ، دوایی یـافـتی
  • حـال کزیـن بـغرنـج ، رهایی یـافـتی
  • مـاهِ بـخـت تـابـیـد بـر تـو تــیـره روز
  • قول‌وشرط‌ووعده پابرجاست‌هنوز ؟
  • مـن بـکـردم ، کـارِ از دسـت آمــده ..
  • مــزد و پــاداش مــرا ، اکـنـون بــده
  • پـوزخـنـدی زد بر او گـرگ از غـرور !
  • گفت: نباش پررو و گستاخ و جسور
  • وانگهی؛ پاداش تو این است کنون :
  • " جان سالـم از دهـان بـردی بـرون "
  • بـس خـوشـایـنـد بـود مـیـانِ مـاجـرا
  • عـهــد ، وفـا کـردم نـبـلـعـیـدم تـو را
  • بود دهانـم دورِ حـلقـت چـون طناب
  • زان خلاص یافتی،گشتیم بی‌حساب
  • زین وقاحت ؛ آنچنان جا خورده بود
  • بی درنـگ ، لک‌لک دو بالش را گشـود
  • پر زد و تـرک کرد محل و دور شدش
  • نـاسـزا مـیـداد و دشـنام بـر خـودش
  • نکـته دارد داستان ؛ آن هم نخست :
  • در قــبــال نـیـکـی و کــار درســت ..
  • زشـتـی و بـی‌احـتـرامـی کـرد کـسـی
  • نـقطـۀ بـازخـوردِ خـار بـاشـد خـسـی
  • قـدرشناسی نـیست ، مـرام نـاکـسان
  • گل شـناسی نـیست ، مـعیـار خَـسان
  • آنـکـه فــرش زیــر پـایِ کـودن اسـت
  • درخـور و شـایستـۀ پا خـوردن است
  • تــاج نـهـادن بـر ســر بـی‌مـعـرفـت !!
  • حکمِ‌ گوشت‌بسپردنست‌برگرگ‌‌صفت
  • من نـمی‌گویـم ؛ نـکن خوبی ، گَـهی :
  • " نـیـکـی بـسـیـار ، یـعـنـی ابـلـهــی "
  • تــا‌ گـلــوگـیـرت نـکــرد و نـاگــزیــر :
  • حـجـم و مـیـزان دهـانـت لـقمـه گـیر
  • بـنـد صـلـح بـر بـی‌صـلاحـی وا نـکـن
  • ســاده بــا بـی‌قـابـلـیـت ،، تــا نــکــن
  • آنـچـه بـایـد یـافـت از کانـون گـرگ :
  • " اعتماد ، مرگ‌است‌ در قانون گرگ "
  • اعـتـمـاد بـرگـی‌سـت در چـنـگال بــاد
  • ریـز و پـودر کـرد بـرگ را بی‌اعـتـمـاد
  • در کـمـیـنـنـد گـرگ و روبـاهِ کـلـک ..!
  • دام بِـگُـستـردنـد سـرِ راه ؛ مـشـتـرک
  • عـقـل بـکار گـیریـد و هـوشـیاریِ تـام
  • تـا نـیـوفـتیـد خـام و آسـوده بـه دام
  • هــر کـه دانــســت ارزش کــار تــو را
  • مـیــدهــد تــرمــیــمِ جــبــرانِ بــهــا
  • تــا نــشــد ســواسـتـفـاده‌هـا بـسـی !
  • اعــتـمــادت را نــکــن خــرج کــســی
  • آن کسان ، کس مـعـتمـد بشمـرده‌انـد
  • ضـربـه‌هـای بـی‌شـمـاری خــورده‌انــد
  • بـر چـنـیـن افـراد ؛ نـبـایـد داد بـهـا ..
  • پس بـه حـال خـویـش بـگذاریـد رهـا
  • آنـکـه می‌نامنـد بـزرگـسـت و سـِتُـرگ
  • گاه در پوستیـن میش است گاه گرگ
  • آنـچه بایـد گـفـت ، سـرانـجامِ سخـن
  • نـیسـت بـرابـر تـشـت و آفـتابـه لـگـن
  • هـرکـسی را طـبـق مـعـیـارش بـسنـج
  • زیـر بـنـایـی را ؛ ز مـعـمـارش بـسنـج
  • موش را در فاضـلاب است ؛ جایـگاه
  • کوسـه را دریـا و آب است ؛ جـایـگاه
  • ​​​​روشـنـی ؛؛ زیـبـنــدۀ شــیــر ســپـهــر
  • شرط دوستی، در وفاداریست و مهر
  • سـیـنـۀ ایـن داسـتــان ؛؛ بـشـکافـتـم
  • " ارزش و بــی‌ارزشـی را یــافــتــم "
  • پـیش از اینـکه بـاد بیانـدازد ز اسـب
  • بـر کـلاه و زیـن و افـسارت بـچـسـب
  • مـرهـمِ بی‌عـار و بی‌درد ، اشـتباسـت
  • رحم و دلسوزی به نامرد ، اشتباست
  • آنـکـه رنـجـانـدت ، بـرنـجانـش کـمـی
  • آنـکـه سـوزانـدت ، بسـوزانـش هـمی
  • پـنــدِ پـایـانـبـنــدِ شـعـر را بـشـنـویـد
  • هرچقـدر خوبی کنید ، بـد می‌شویـد
  • بــرکـه و قــلاب و مــاهـیـگـیــر و آب
  • کِـرم خوراکی بود و نقش طعمه یاب
  • لـقمـه را بـلعیـد و ماهی طعمه‌ گشت
  • خـود دهان آن شکارچی لـقمـه گشت

​​​​​​

  • منظومه‌_گرگ‌ولک‌لک
  • یزدان_ماماهانی
  • آغـازسـرایـش۵_۴_۱۴۰۲
  • پایان‌سـرایـش۱۷_۴_۱۴۰۲
  • _🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_

برچسب‌ها: مـثنـویـات یـزدان ماماهانی
♥ شنبه هفدهم تیر ۱۴۰۲ ۶:۳۸ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥

  • بــوســه بـه زبـانـی بــزنــم ، رُک بـاشـد
  • کـشـتـار و تـجـاوز سبـبِ شـوک بـاشـد
  • از خنـدهٔ تلخ من تو خـواهـی فـهمیـد :
  • سـازمـان حقـوق بشـری ، جـوک باشـد
  • یزدان_ماماهانی
  • _🎼🎸گیـــتار بـی‌تــــار🎸🎼_

برچسب‌ها: ربـاعـیات یزدان ماماهانی‌
♥ شنبه سوم تیر ۱۴۰۲ ۷:۴۳ ق.ظ بـ ه دستانــ 💥دل‌آرام💥 ♥



طراح : صـ♥ـدفــ