
" گیتار بی تار و اُرگ سرخ "
مجموعه اشعار یزدان
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
یـکی آمـد و گـشـت ســر راه مـن ..! که از پـیشـهٔ خـویـش ؛ بگـفتا سخـن خــرد وَرز و بــر مــن گــذار راهِ کـار سـبـک گـردد از شـانـهام ،، رنــج بــار دهــان در دهــان و زبــان در زبــان : پـراکنـده گـشـت ایـن بـیـان و گـمـان کـجانـدیـش ز شُـغلـم گـرفـت انـتقـاد بـه کـسبـم زده ؛ اَنـگِ نـنـگ و فـسـاد بگفت:اینچهکاریستگرفتیبهدست؟ در آن فـایـده و بهره و صرفه هست ! کـسان مـیدهـی پـول بـعـنـوان وام : بـگـیـری سـپـس ؛ عـایـدی از عـوام ؟ بگـفتـا : دهـی مایه ، چنـد درصـدی ؟ سـتـانـی چـقـدر ؛ بــهـره و عـایـدی ؟ چـه انــدازه دارد ،، زیـان و گـزنــد ؟؟ چـه میزان از آن ، خانـمانسوز شدند؟ چه مـبلـغ بـدادی ، سـتانـدی چقـدر ؟ بدهـکار چو دستمال چلاندی چقدر ؟ پـیاپی سـوال بـود میکشیـد بر رُخـَم بـه جـز روسـیـاهـی ، نـبـود پـاسـخـم یِـهــو ؛ یـادم افـتـاد ...! بـه یـاد شـمـا مـشــرّف شــوم ،، نـزد مـنـطــق سِـتـا سـرآغـاز بـگـردم ؛ چــو جـویـای حـال سـپـس ، بـشنـوم تا جـواب سـوال .. گـنـاهـست مگـر کـسـب داد و سـتـد؟ بــریـن مـیزنـنـد ، وصـلـه و اَنـگِ بـد گـناهـست مگـر ؛ وام و قرضی دهی؟ تـوافـق شـود زیـن قـروض وانـگـهـی ز مقـروض بگـردد ، بـهـایـی وصـول : بـه عـنـوان پـاداش و یـا ســود پــول طلبـکار خـطایـش چه بـاشـد مـیان ؟ نـزول خـور خـطابـش کننـد ناکسان ! جـز اینـست مگـر دسـت یـاری رسانـد شـرف رفـتـه را ..! اعـتـبـاری رسـانـد کـسـی سُـقـم و لـغــزش نـدیـده از او نـه آزار و رنــجـش رســیـده از او .. نه او سـارق و دزد و نه جـیببُـرَست نه آخورخورست و نه توبره خورست نـه بــر خـونـی آلــوده شـد دسـت او نـه دنـبـال پـیـکـار ،، کـمـر بـسـتـه او نـه درب کـسـی را زده بــی دلــیـل ! نه از گوشت نفع ، چرب بکرده سبیل نه چشمی دوانْـد ، سوی بیعـصمتـی نه دیـده گشـود ، سمـت بـیحـرمتـی به هرحال کسی زو که نُقـصان نـدیـد نـدیـدنـد بـدی زان بــگـردد پـدیـد ..؛ ولـی نـقـض و طـردش کنـد دیـگـران دهـد وام و اخـذ میکـنـد ســودِ آن ! خـردمـنـد دانـا ..؛ زمـانـش رســیـد .. جــواب سـوالات مــا را ،، دهــیــد ؛؛ لب و لـوچـه برهـم زد و خـورد تـکان دهـان را گـشــود و بـچـرخـیـد زبـان چنین گفت : خردورزِ دانش شمـول : جـهان ممـلو از عیب تراش و فضول عـمـلـکـرد روزمــرهٔ ایــن دو قــوم : ســر و بــو کـشـیـدن بـه کـار عـمـوم نـگــنـجــد بــزرگــی و افــتــادگــی : نـه در وصـفـشـان جـز حـرامـزادگـی ولیـکن بـپـرسیـدی از قـرض و سـود بـخـواهـیــد شـمـا را کـنـم رهـنـمـود سزای چنین پیشه، خوب یا بَدَست ؟ ثــنـا یـا نــکـوهـیــدن ایــزدســت ؟ طلبـکـار ســتـانـد از بـدهـکاری پــول عـوام ایـن سِـتَـد را بخوانـد نـزول ! اگـر این نـزول باشـد و کار پـست ..! کنون داخل بانک شرعی چههست ؟ سپـرده کـنی پـول و مقصـودِ بانـک : دهـد بـر سپـرده گـذار ســود بانـک ! بـپرداختـه بانک گرچه وام بر عوام : گـرفت ؛ ده بـرابـر از آن ســود وام ! نـگـیـر خــرده گـیـر .. خــردهٔ نـاروا ! بگشـت ، مـصلحـت بیـن این ماجـرا دگـر افتـرا زن ، نگیـر عـیب و نقـص کسیأخـذنمودقرضیازبانکوشخص بـدان با رضـامنـدی خـویـش سِـتانـد " تـن از دام بـیآبـرویـی ؛؛ رهـانـد " نـه قـلّاده انـداخـت کـسـی گـردنـش نـه کـس بـوده بـر وانـمـود کـردنـش خودش بر خودش داده بود پیشنهاد ودیــعــه بـگـیـرد بـریـن اسـتـنـاد ... چه بانک باشد و نوعـی و غیـرهای : دهـد بـابـت قـرض خـویـش بهـرهای پـسنـدیـده و درخـورست سنـجشـت همیـن بـود و بـس پـاسـخِ پرسشـت گـهی خیـر رسـانَـد گـهی هـم زیـان ! گـهـی مـوجـب خـنـده و گـه فـغان ! نهبیعیبونقص باشد و نهخطاست گهی نادرست ، گه پر از محتـواست "درسـت اسـتفـاده شود زین رونـد : مـحالـست ببینـد کسـی زان گـزنـد " نـزول ، واژهٔ نـاپـسـنـدسـت و بـد !! " از آن نـام ببـر لـفظ داد و سـتـد " چنین پیشه ؛ کاربـرد صنعـتگرست بر آن پـیشـهورزی که سـود آورست تو ای قحـط زده رفتـه بـودی ؛ نـرو دگـر جـانـب قــرض ســودی ؛؛ نــرو بـسـنـده کـنـم بــر ســوال و جـواب گـرفـتـم مـراد و بـگـشـتـم مــجـاب چـنان خـام جهـل بـودم و شـایبـه ! شـدم بـا خـرد ؛؛ پـخـتـهٔ تـجـربـه .. ســرِ راه بــنــده ...؛ گـرفـتـی قــرار چـراغـان کـنی ، مـغز تـاریـک و تـار سـپـاس رهـنمـود کـردی و راهـنـمـا در آخـر سهبـیت پنـد و اندرز ، نـمـا مـده آب ، درخــتـان بـیــریـشــه را مشـوسنگ،شِکانبیغرض شیشهرا بـده نان ولـی نـه بـه دنـدان شـکـن نمـک پـاش بـه زخـم نمکـدان شکن نیـازمنـد شـهر را گـرامـی شـمار .. بدان قدر دوستدار و دوستشبدار دادوستد یزدان_ماماهانی سـرایـش۱۲_۲_۱۴۰۱ _🎼🎸گیـــتار بـیتــــار🎸🎼_
برچسبها: مـثنـویات یـزدان ماماهانی
| طراح : صـ♥ـدفــ |